ابراهیم بن هاشم قمی
اِبْراهیمِ بْنِ هاشِمِ قُمی، ابواسحاق، فقیه و محدث امامی سدۀ 3 ق/ 9 م، که اصلیترین مروج منابع روایی کوفه در قم به شمار میآید.
بر خلاف شهرت روایی ابراهیم، از زیست شخصی و علمی او اطلاع کافی در دست نیست، و تنها براساس برخی اطلاعات پراکنده میتوان به زوایایی از جایگاه علمی او در تاریخ فقه امامیه پی برد. ابراهیم با خاستگاهی کوفی، پس از گذراندن دورۀ علماندوزی، با کولهباری از دانش حوزۀ کوفه، به سوی قم روانه شد. در کوفه بسیاری از مشایخ و فقیهان اواخر سدۀ 2 و اوایل سدۀ 3 ق را درک کرد. در میان استادان وی به کسانی چون ابنابیعمیر، حماد بن عیسى، حسن بن محبوب، حسن بن علی بن فضال، علی بن مهریار، ظریف بن ناصر، عبدالرحمان بن ابینجران و قفالة بن ایوب میتوان اشـاره کرد (نک : قمی، 1/ 27- 28، 36، جم ؛ کلینی، 1/ 343؛ نیز ابنحجر، 1/ 118). به این فهرست باید نام بسیاری دیگر از مشایخ ابراهیم را افزود که با توجه به کمبود منابع اصلی، در شناخت بیشتر او نقش مؤثری توانند داشت.
یکی از مهمترین منابع در شناخت استادان ابراهیم، کتاب تفسیر فرزند او، علی است که روایات بسیاری را با سلسلهسند پدرش نقل کرده است و بر همین مبنا میتوان فهرستی از مشایخ ابراهیم به دست آورد. برخی از این استادان در شمار واقفیان جای دارند، همچون حنان بن سدیر، علی بن حسّان، قاسم بن محمد جوهری و عثمان بن عیسى عامری (قمی، 1/ 67، 166، 167، 188، جم )؛ در این میان نام محمد بن فضیل و اسماعیل بن مهران از متهمان به غلو در کوفـه نیز جلب نظـر میکند (نک : همو، 1/ 74، 76، 283). او از برخی عالمان اهل سنت، چون ابوهدبه ابراهیم بن هدبه و عمرو بن شمر نیز دانش آموخته است (همو، 1/ 339؛ اردبیلی، 1/ 144).
بیشتر مشایخ او همانگونه که انتظار میرود، کوفیاند، اما گاه در شمار آنان، برخی استادان قمی، رازی، اهوازی و شامی، به ترتیب همچون عبدالله بن صلت، بکر بن صالح، فضالة بن ایوب و عباس بن هلال نیز به چشم میخورند (نک : همو، 1/ 18، 32، 162، 354، جم ).
ابراهیم پس از گذراندن دورۀ تحصیل، به ایران سفر کرد و به شهرری وارد شد. این مطلب که ابراهیم، در ری، محضر امام رضا (ع) را درک کرده بوده است یا نه، در میان رجالشناسان، مورد اختلاف است؛ این بدان معنا ست که طوسی، وی را در شمار اصحاب آن حضرت آورده (نک : رجـال، 369، الفهرست، 27)، امـا شیـخ منتجبالدین در کتـاب تـاریخ ری (نک : ابنحجر، همانجـا)، ملاقات او با آن حضرت را انکار کرده است. در این میان، برخی تنها از شاگردی او نزد یونس بن عبدالرحمان، یکی از اصحاب امام رضا (ع) یاد کردهاند (طوسی، رجال، همانجا؛ ابن داوود، 20؛ نیز نک : نجـاشی، 16؛ قس: کلینی، 1/ 72). به نظر میرسد بـا توجه به اطلاعات گستردۀ منتجبالدین نسبت به ری، سخن او دقیقتر باشد؛ همچنین بـا توجه به زمـان حضور امـام رضا (ع) در ری (ح 200-201 ق)، و نیز برپایۀ طبقۀ رجالی که ابراهیم در آن قرار میگیرد، به نظر میرسد وی در زمان حضور امام (ع) در ری، نوجوانی بیش نبوده و ضمن سپری کردن دهۀ دوم از زندگی خویش، هنوز در کوفه به علماندوزی میپرداخته است. در پیوند با آنچه گذشت، ابراهیم سالها بعد توان آن را یافته که منابع روایی حوزهای چون کوفه را در قم منتشر سازد. ابراهیم پس از ری به قم وارد شد و بهعنوان فقیهی محدث، در آن دیار مقامی رفیع یافت.
در سخن از جایگاه ابراهیم در تاریخ فقه امامی در سدههای نخست هجری، باید گفت که مهمترین نقش او انتقال مکتب بومی کوفه، به قم بوده که بیشتر منابع نیز بدان اشاره کرده، و او را نخستین کسی دانستهاند که به این کار مبادرت ورزیده بوده است (مثلاً نک : طوسی، الفهرست، همانجا). واقعیت این است که با توجه به مرکزیت کوفه در فقه امامی در سدههای نخست، ابراهیم انبوهی از میراث آن دیار را به قم انتقال داد. قم که بهسبب دوری از حلقههای امامی در عراق، از ذخیرۀ حدیثی اندکی برخوردار بود، افزونبر آنکه با حضور ابراهیم در آن دیار، بسیاری احادیث و روایات را در اختیار گرفت، منابع روایی و طرق گوناگونی را به ارث برد. شاگردان و راویان بسیاری در قم، از ابراهیم دانش آموختند که از آن میان باید از فرزندش علی، اصلیترین راوی او (کلینی، 1/ 44، جم )، محمد بن احمد بن یحیى، محمد بن حسن صفـار، محمد ابنیحیى عطار قمی، [عبدالله بن] جعفر حمیری، احمد بن ادریس قمی و سعد بن عبدالله اشعری یاد کرد (نک : اردبیلی، 1/ 38).
با اطلاعات اندک و پراکندهای که از فقه امامی در سدههای نخست هجری در اختیار است، برای یافتن جایگاه علمی ابراهیم، باید به استادان وی با نگاهی دقیقتر نگریست. در میان استادان او نام برخی کسان جلب نظر میکند که از آن جمله میتوان به یونس بن عبدالرحمان اشاره کرد. یونس که از اصحاب امام رضا (ع) است، خود از نمایندگان فقه کلامگرا در کوفه بوده، در کنار هشام بن حکم جای داشته، و از گرایندگان مهم به شیوههای اجتهاد در فقه بوده است (نک : پاکتچی، 15، 21). استاد دیگر ابراهیم، صفوان بن یحیى (نک : طوسی، تهذیب، 1/ 27)، در جنـاح مخالف با یونس، از مروجان گرایش قطعیه، و در کنار هشام بن سالم بود (نک : پاکتچی، 15). وجود نـام محمد بن عیسى در میـان استـادان ابراهیم (نک : کلینی، 1/ 467)، بهعنـوان نمـایندهای بـارز از پیونـد طریقۀ هشامین (برای این طرق، نک : پاکتچی، 12 بب )، حلقهای میانی در کنار دو شیخ یاد شدۀ ابراهیم به شمار میآید. ابنابیعمیر نیز که بـا نگاهی آماری، بیشترین روایت ابراهیم از او بوده (نک : کلینی، 1/ 166، 544، 2/ 401، جم )، در کنـار محمد بـن عیسى، از رجال شاخص در این پیوند است (پاکتچی، 19). حماد بن عیسى از دیگر مشـایخ ابراهیم اسـت (نک : کلینی، 1/ 62، 539، 4/ 62) که مانند برخی از دیگر استادان ابراهیم (نک : سطور بالا) واقفی بود و به امامت امامان پسین قائل نبود.
مکاتب و جناحهایی که مشایخ ابراهیم در رأس آنها قرار دارند، در مسئلۀ اجتهاد به رأی، و گرایش به قبول نص معصومان در احکام فقهی، در دو سو قرار داشتند. در این میان، به نظر میرسد ابراهیم در مواجهۀ مکتب رأیگرا با حدیثگرایانِ غالب در سدۀ 3 ق/ 9 م، با گرایشی ویژه، با گروه اخیر همگام گشت. برای بهدستدادن توصیفی از جناحی که ابراهیم در آن قرار داشت، باید گفت: وجود گرایشهای گوناگون استادان ابراهیم، و گرایش تام خود وی به شیوۀ ابنابیعمیر، و نیز اینکه تقریباً تمامی روایات فقهی که از ابراهیم نقل شده، سند به معصوم (ع) میرساند، میتوان او را در آن دسته از حدیثگرایان سدۀ 3 ق دانست که با نادیده گرفتن اختلافات فقیهان برجستۀ پیشین، به جمع میان جناحهای گوناگون دست زدهاند (قس: پاکتچی، 16، 18). در این میان ظاهراً ابراهیم بهعنوان یکی از نخستین مروجان فقه روایی کوفه در قم، با این ادامهدادن راه ابنابیعمیر و یونس، در پیوند مکاتب هشامین، و تأیید عمومی رجال متقدم، به ترویج آشتی میان این دو گرایش پرداخته است. جالب توجه آنکه، این شیوۀ ابراهیم به ثمر نشست، تا آنجا که روش وی نزد مهمترین راویان و شاگردانش، علی بن ابراهیم و محمد بن احمد بن یحیى (نک : طوسی، تهذیب، همانجـا، جم ؛ ابنبـابویه، 1/ 562)، بسیـار مقبولیت یـافت و محمد خـود از ادامهدهندگان آن شیوه گشت (نک : پاکتچی، 16، 20).
دربارۀ ابراهیم یادکردنی است که وی حلقۀ واسطی میان حوزۀ حدیثی کوفه و قم بوده و در سلسلۀ اساتید شیعه و بهطبع در فقه روایی نقشی کلیدی ایفا کرده است. اگرچه روایاتی در فقه عبادی از ابراهیم بن هاشم بر جای مانده است (نک : طوسی، همان، 3/ 258؛ حر عاملی، 17/ 188، 197)، اما با بررسی موارد موجود از نقل او میتوان گفت، گرایش وی بیشتر به مسائل حقوقی و قضایی بوده است. در کنار روایات او در زمینۀ فیء و انفال، بیشترین روایات او در ابوابی چون بیع، بیّنه و قسامه دیده میشود (نک : الاختصاص، 195؛ حر عاملی، 29/ 270؛ اردبیلی، 1/ 37).
طوسی ( الفهرست، همانجا) کتابی با عنوان قضایا امیر المؤمنین (ع) را به ابراهیم نسبت داده که روایت آن توسط نوۀ ابراهیم، محمد بن علی، بر جای مانده است. این اثر با عنوان عجائب احکام امیر المؤمنین، به روایت محمد بن علی، از جدش (یعنی ابراهیم) است که ابراهیم خود آنها را از محمد بن ولید روایت کرده بوده است (نک : محمد بن علی قمی، 6؛ قس: نجاشی، 16). این کتاب همانگونه که از نام آن برمیآید، به احکامی که امیرالمؤمنین (ع) در برخی مواضع بیان نمودهاند، پرداخته است. اقدام به پرداختن چنین کتابی، خود مؤید گرایش ابراهیم به موضوعات قضایی میتواند باشد (نک : محمد بن علی، 22 بب ).
ابراهیم اثر دیگری نیز با عنوان النوادر داشته است که همچون دیگر نمونههای نوادر، اثری در فقه روایی بوده است. بخشهایی از این اثر را میتوان در نقلیات جوامع حدیثی در ابواب گوناگون فقه جستوجو کرد. در این میان، در مواردی محدود، مؤلفان بهصراحت منبع نقل خود را کتاب النوادر ابراهیم یاد کردهاند (مثلاً نک : ابنبابویه، 3/ 528؛ حر عـاملی، 17/ 188، 197، 29/ 270) و میتوان گمانه زد که در بسیاری از موارد نقل، ضرورتی به بیان عنوان اثر ندیدهاند.